ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

ارمیا تُپلو

پايان 9 ماهگي

امروز ارميا جون ,9ماهگيش تموم ميشه و وارد 10 ماهگي ميشه.چه قدر زود ميگذره اين روزااااا. انگار همين ديروز بود منتظر بوديم بدنيا بياي و ببينيم آخه اين شاهزاده ما چه شكليه ,چه جور شخصيتي داره/اما حالا ميبينيم كه خدا يه پسر شيطون به ما داده كه همه چي رو بهم ميريزه/يه لحظه يه جا آروم نميمونه..تمام كابينتا رو بهم ميريزه.روزي چند بار كشوي لباساشو خالي ميمنه ومن جمعشون ميكنم.......ارميا جون!يعني شما احساس خستگي نمي كني ؟  دندوناي پايينت ديگه كاملا معلوم شدن,ولي 2 روزه كه مامان متوجه شدم دندوناي بالات هم داره در مياد. الهي من بميرم كه شما اين قدر درد نكشي.دوباره اسهالت هم شروع شده.خيلي دوست داشتم مثل دفعه ي قبل مرخصي بگيرم و پيشت بمو...
15 دی 1391

تولد 1 سالگي ارمياي بي نظيرم

سلام هميشه خوب خوب ميدانستم روزي كه براي تولد يك سالگيت بخواهم بنويسم زبانم بسته ميشود./دستانم قفل انگار وچه همان شد درست اكنون..... چگونه گذشت كه حتي برق و باد هم به گرد پاي اين 365 روز نرسيد كه اگر اين همه عكس و خاطره ثبت نمي شد /باور كه نمي كردم هيچ/باور نمي كردم باز..... پسرم /بي نظير پسر همه چي تمامم/كه بي بهانه عاشقم تورا...كه بي بهانه اشكهايم با هر كلامي كه برايت مينويسم چكه ميكند باز باران باران.....به خداي اين همه سال و اين يك سال قسم كه لحظه هايي با تو در اين يك سال تجربه كردم كه در خواب هم نمي ديدم اين همه مادر شدن را.....عاشق شدن را.....بي تابت شدن را..... ارمياي خوش نامم /جان مادر/آرام دل مادر/خوب خوب يادت...
10 دی 1391

روزهاي مادرانه

من هم مثل اغلب مادرهايي كه ميشناسم گاهي دلم ميخواهد از مادري ام مرخصي بگيرم 2روز /1روز/2 ساعت...اقلا 1 ساعت مادر نباشم.دستهايم مال خودم باشد.مغزم مال خودم باشد.فايده اي ندارد كه دو ساعت بگذارمش پيش پدرش يا مادر بزرگش و برم بيرون.حتي آن طوري هم دلم مال خودم نيست /پيش پسرم است..من دلم مرخصي اي ميخواهد كه در آن دلم هم مال خودم باشد.بنشينم پشت فرمان توي هر جاده اي كه ميشود 120 تا بروم.چاووشي گوش دهم ,باهاش داد بزنم و بگويم <هر روز پاييزه /هر سال پاييزه /ممنونم از چشمات/ماه پس از ابرم/من كاسه صبرم/اين كاسه لبريزه> وهي فكر نكنم كه الان ارميا داره چي كار ميكند؟غذا مي خورد؟گريه نميكند؟سرش به جايي نخورد؟كسي هست باهاش بازي كند؟ ميدانم...
5 دی 1391
1